Recent Posts

قصه مصور کودکانه: جزیره‌ی تینکرز | از لندن تا جزیره‌ی ناشناخته

کتاب قصه مصور کودکانه جزیره تینکرز از لندن تا جزیره ناشناخته (9)

در سال ۱۷۹۸ در شهر لندن دختر چهارده‌ساله‌ای به نام «جِنی تینکِرز» با پدرش سام زندگی می‌کرد. آن‌ها در بازار «باغ کاوِن» میوه و سبزیجات می‌فروختند. هرروز صبح از خواب بیدار می‌شدند و به‌سختی کار می‌کردند.

بخوانید

قصه خیالی کودکانه: جزیره دیجیمون ها | وقتی باهم هستیم شکست نمی‌خوریم

کتاب قصه کودکانه خیالی جزیره دیجیمون ها (11)

فصل تابستان بود. تای و دوستانش به اردوی تابستانی رفته بودند. ناگهان هوا سرد و برفی شد. گردبادی از راه رسید و بچه‌ها را با خود به آسمان برد. آن‌ها یکهو سر از دنیای دیجیمون‌ها درآوردند. در این جزیره‌ی دورافتاده دیجیمون هایی بودند که قدرت خاصی داشتند.

بخوانید

قصه مصور کودکانه: آدم‌ برفی و قلب اسرارآمیز | مادربزرگ همیشه به یاد ماست

کتاب قصه مصور کودکانه آدم‌برفی و قلب اسرارآمیز (9)

برف تمام جنگل را سفیدپوش کرده بود. گلبهار، بیرون کلبه روی برف‌ها زانو زده بود و برف‌ها را جمع می‌کرد تا کار ساختن آدم‌برفی را تمام کند. او خیلی غمگین بود. توی دل کوچکش یک غصه داشت، یک غصه‌ی بزرگ. او دلش برای خانم‌باجی، برای مادربزرگ مهربانش تنگ شده بود.

بخوانید