Recent Posts

داستان کودکانه داداش رضا

یک روز وقتی نرگس کوچولو از خواب بیدار شد مادرش را ندید. به‌جای مادر، مادربزرگ داشت توی آشپزخانه چای دم می‌کرد. نرگس نگران شد. بغض کرد و با گریه گفت: «مامانم کجاست؟ من مامانم را می خوام.»

بخوانید

قصه ی کودکانه پیرزن و کلاغ

يك روز كلاغ خسته‌ای به خانه‌ی پيرزني رفت تا در كنار باغچه‌ی كوچك او بنشيند و خستگي در كند. در باغچه سبزی‌خوردن كاشته بودند. كلاغ هوس كرد چند تا تربچه از زیرخاک بيرون بكشد و بخورد.

بخوانید