Recent Posts

داستان کوتاه «آمینتا» / جووانی کومیسو

آمینتا

حالا می‌توانم اعتراف کنم که علت واقعی رفتنم به سیه‌نا‎ و تمام کردن تحصیلات دانشگاهیم در آنجا چه بود. به خاطر آمینتا‎ بود. این نام چوپانی را اشتباهاً به دختر جوان بسیار زیبایی داده بودند.

بخوانید

داستان کوتاه «کافکائیه» / بهومیل هرابال

کافکائیه

هر روز صبح و پاورچین پاورچین، صاحب‌خانه وارد اتاقم می‌شود و من صدای پایش را می‌شنوم. طول اتاقم خیلی زیاد است؛ این قدر زیاد که اگر بگویم که دوچرخه می‌خواهد تا این مسافت بین در و تخت‌خواب را طی کنی پربیراه نگفته‌ام.

بخوانید