Recent Posts

قصه کودکانه «علاءالدین و چراغ جادو» قصه‌های هزارویک شب

علاءالدین و چراغ جادو

روزگاری یک چراغ جادو وجود داشت که یک غول درون آن زندگی می‌کرد. هرکس صاحب این چراغ می‌شد، ارباب غول می‌شد و غول سه‌تا از آرزوهایش را برآورده می‌ساخت. ازقضا علاءالدین یا همان علی‌بابا ارباب غول شد و به آرزوهایش رسید...

بخوانید

قصه کودکانه و پرماجرای «زنبور بی‌باک» – در جستجوی ملکه جدید

قصه زنبور بی باک

روزی روزگاری در یک دشت، یک کندوی عسل بود. یک روز زنبورهای وحشی به کندو حمله کردن و ملکه زنبورها را کشتند. زنبورهای عسل نمی توانستند بدون ملکه زندگی کنند. برای همین، پسر ملکه برای یافتن یک ملکه جدید به سرزمین‌های شمالی رفت و ماجراهای بسیاری را پشت سر گذاشت...

بخوانید

قصه کودکانه و آموزنده «زاغ و راسو» – عاقبت ترسناک دوستی با دشمن! هشدار!

قصه زاغ و راسو

قصه‌ها همیشه پایان خوشی ندارند. من که از خواندن این قصه بهت‌زده شدم. حتی کمی ترسیدم. این قصه، آخر و عاقبت هرکسی است که با دشمن خود دوستی و مهربانی کند. مثل کسانی که که دولت آمریکا را دوست خود می‌دانند.

بخوانید