Recent Posts

داستان کوتاه «پل معلق» / آلیس مونرو

پل-معلق

زن، یک بار ترکش کرده بود. دلیل اصلی‌اش خیلی پیش‌پا افتاده بود: با چند خلاف‌کار جوان (خودش اسمشان را گذاشته بود «اراذل»)، دست‌به‌یکی کرده و کیک زنجبیلی او را لمبانده بودند.

بخوانید

داستان کوتاه «تالپا» / خوآن رولفو

تالپا

ناتالیا خود را به آغوش مادرش انداخت و زمانی دراز با هق‌هقی آرام زار زد. روزهای فراوان جلو این اشک‌ها را گرفته بود، ذخیره‌شان کرده بود برای امروز که از سنسونتلا‎ برگشتیم و او همین که چشمش به مادرش افتاد یکباره احساس کرد به دلجویی و تسلا احتیاج دارد.

بخوانید