سرود زیبای رفیق شهیدم با صدای: ابوذر روحی
بخوانیدقصه کودکانه: شیر و آب | عاقبت کم فروشی و خیانت در فروش
رجب خان گوسفندهای زیادی داشت. چوپانی به نام سلیمان هم برای او کار میکرد. سلیمان هرروز صبح، همراه گله به کوه و صحرا میرفت و گوسفندها را میچراند. گوسفندها جلو میافتادند. آرامآرام راه میرفتند و علفهای خوشمزه و آبدار را بااشتها میخوردند
بخوانید