Recent Posts

داستان کودکانه و آموزنده: سیب له‌شده

محسن و علی در مهدکودک باهم دوست بودند. یک روز در حیاط مهدکودک باهم مسابقه‌ی دو گذاشتند، محسن از علی جلو زد و علی عقب افتاد. محسن با خوشحالی فریاد زد: «من برنده شدم، علی تو باختی، من قهرمانم!»

بخوانید

داستان کودکانه: کبوتر نامه‌بر

فرزانه کوچولو، همان‌طور که مشغول بازی با عروسک‌هایش بود، شعر می‌خواند و صدایش به گوش برادرش فرهاد که گوشه‌ی اتاق نشسته بود و کتابی در دست داشت می‌رسید. فرزانه می‌خواند:

بخوانید