Recent Posts

کتاب داستان کودکانه حلقه فولادی، نوشته پائوستوفسکی

کتاب داستان کودکانه حلقه فولادی، نوشته پائوستوفسکی 1

بابا کوزما با نوه اش واریوشا در دهکده موخوویه در جوار جنگل زندگی میکرد. زمستان آن سال خیلی سرد بود، باد های تند میوزید و برق فراوان باریده بود. در تمام زمستان حتی یک بار هوا گرم نشده و آب برف از بام های تخته ای نچكیده بود.

بخوانید

قصه کودکانه شنل قرمزی، دختر کلاه قرمزی

قصه کودکانه شنل قرمزی، دختر کلاه قرمزی 2

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود . در روزگاران قدیم دختر کوچکی بود که همیشه یک شنل قرمز مخمل می پوشید . این هدیه مادر بزرگش بود . هرجا که می رفت همه او را به هم نشون می دادند که: نگاه کنید اون شنل قرمزیه که داره میره.

بخوانید