Recent Posts

قصه ی کودکانه پیرزن و کلاغ

يك روز كلاغ خسته‌ای به خانه‌ی پيرزني رفت تا در كنار باغچه‌ی كوچك او بنشيند و خستگي در كند. در باغچه سبزی‌خوردن كاشته بودند. كلاغ هوس كرد چند تا تربچه از زیرخاک بيرون بكشد و بخورد.

بخوانید

قصه کودکانه آهو کوچولو و ستاره ها

در جنگلي سرسبز و زيبا، آهوي كوچولوي قشنگي با پدر و مادرش زندگي می‌کرد. آهو كوچولو روزها همراه پدر و مادرش به گردش و چرا می‌رفت و با بچه‌های حيوانات بازي می‌کرد؛

بخوانید

داستان کودکانه و آموزنده پند پدربزرگ

حامد پدربزرگ را خیلی دوست داشت. پدربزرگ در خانه‌ی پسرش يعني دايي حامد زندگي  می‌کرد. حامد هر هفته همراه پدر و مادرش به خانه‌ی دايي می‌رفت تا پدربزرگ را ببيند و با او حرف بزند.

بخوانید