Recent Posts

قصه کودکانه: بلبل تنها

در باغ بزرگی پرندگان  زیادی زندگی می‌کردند. آن‌ها در باغ زندگی می‌کردند و آواز می‌خواندند. در فصل بهار وقتی درختان  پر از شکوفه‌های رنگارنگ می‌شدند، پرنده‌ها  با شادی به  پرواز درمی‌آمدند و روی شاخه‌های درختان می‌نشستند و زیباتر از همیشه، آواز می‌خواندند.

بخوانید

قصه کودکانه: موش کوچولو و آینه

یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می‌گشت و بازی می‌کرد که  صدایی شنید: میو میو. موش کوچولو خیلی ترسید. پشت بوته‌ای پنهان  شد و خوب گوش کرد. صدای بچه‌گربه‌ای بود

بخوانید

داستان کودکانه: داستان یک نقاشی

سعید یک دانش‌آموز با چشمانی بسیار ضعیف بود. اگر عینک نمی‌زد، نمی‌توانست خوب ببیند؛ اما همیشه روی شیشه‌ی عینکش جای انگشت‌های کثیفش دیده می‌شد. او همه‌چیز را کثیف و پر لکه می‌دید.

بخوانید