Recent Posts

قصه کودکانه: قصه مهتاب و ستاره

مهتاب کوچولو دختر کوچولوی نازیه که در یک خانه‌ی کوچک با مامان و باباش زندگی می‌کند. او آسمان را خیلی دوست دارد. شب‌ها قبل از خواب به ستاره‌های آسمان نگاه می‌کند و با آن‌ها حرف می‌زند.

بخوانید

قصه کودکانه: خانواده‌ی میمون‌ها

توی جنگل سبز حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. یک روز میمون کوچولویی تک‌وتنها به جنگل سبز آمد. او هیچ‌کس را نداشت. پدر و مادرش را آدم‌ها شکار کرده و به باغ‌وحش برده بودند؛

بخوانید

داستان کودکانه: کفش های سوت سوتی رامین کوچولو

رامين خيلي كوچولو بود. تازه می‌توانست دستش را به ديوار بگيرد و چند قدم بردارد. كمي كه می‌ایستاد، تعادلش را از دست می‌داد و به زمين می‌خورد. مامان و باباش خوشحال بودند كه بچه‌شان بزرگ شده و می‌تواند روي پاهاي خودش بايستد.

بخوانید