Recent Posts

داستان آموزنده حیوانات وفادار / قصه های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-حیوانات-وفادار

مردی بود که از مال دنیا، جز کمی پول چیز دیگری نداشت. روزی مرد تصمیم گرفت که پولش را بردارد و بقیه‌ی عمرش را در سفر بگذراند. مرد راه افتاد. رفت و رفت تا به دهی رسید. دید که جوانان ده باهم می‌دوند، جیغ می‌زنند و سروصدا می‌کنند

بخوانید

داستان یک روز عجیب / بعضی روزها اتفاقات عجیبی می افتد

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-یک-روز-عجیب

بعضی از روزها، روزهای عجیبی هستند، روزهای اتفاق‌های باورنکردنی. مثل آن روز که دهقانی با دو گاو نر برای شخم زدن زمینش به مزرعه رفت. وقتی به مزرعه رسید، شاخ‌های هر دو گاو شروع کردند به رشد کردن و مرتب بلند و بلندتر شدند.

بخوانید

داستان آموزنده روباه و گربه / دانش و هنر باید مفید و کابردی باشد

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-روباه-و-گربه

روزی گربه‌ای در جنگل به روباهی رسید. گربه فکر می‌کرد که روباه حیوان باهوش و باتجربه‌ای است و همه‌ی حیوان‌ها به او احترام می‌گذارند؛ بنابراین نزد روباه رفت و دوستانه به او گفت: «سلام، آقا روباه عزیز، حالتان چطور است؟ چه‌کار می‌کنید؟ وقت گران‌بهایتان را چطور می‌گذرانید؟»

بخوانید