یک قصه کوتاه و قشنگ برای آشنایی کودکان با روزه ماه مبارک رمضان
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه کودکانه: عمو یادگار و گنجشک کوچولو || بادآورده را باد میبرد
یک روز که گنجشک نشسته بود جلوی لانهاش، باد از توی پنبهزار یک پنبهدانه آورد و انداخت جلوی پایش.
بخوانیدقصه کودکانه غاز کوچولو / قصه تلاش و همکاری
خانم غازه از پنجره کلبه کوچکش به بیرون نگاه میکرد و گفت: اوه، چه صبح سردی است. چه قدر زمین یخ بسته است.
بخوانیدقصه کودکانه غازهای وحشی / پرندهها اهلی میشوند.
در کنار برکهای که محل زیست پرندگان وحشی بود پسرکی به اسم محمد برای گردش، آرامآرام قدم میزد
بخوانیدقصه کودکانه غول خودخواه / بچهها گلهای باغ زندگی هستند.
چند سالی بود که غول، باغش را گذاشته بود و برای دیدن یکی از دوستانش به شهری دور رفته بود.
بخوانید