در روزگاران گذشته سه بچهگربهی زیبا با نامهای پیشی و میشی و شیطونک زندگی میکردند که پشمهای کوتاه و خیلی زیبایی داشتند و سرگرمیشان سرسره بازی و خاکبازی بود.
بخوانیدداستان مصور کودکان
کتاب قصه کودکانه قدیمی: سرگذشت پرسفید / اردک سادهلوح در دام روباه حیلهگر
دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خندهدار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعهدار نمیگذاشت که روی تخمهایش بنشیند.
بخوانیدقصه کودکانه قدیمی: اردک باهوش و بچه سنجابهای کوچولو
«آقا اردکه، آقا اردکه!» این کلمات با صدای تندوتیزی به گوش آقا اُردکه خورد و او را -که بر روی ننو لم داده و حرکات همسایگانش را تماشا میکرد- از خواب شیرین بیدار کرد. همسایگان آقا اردکه، در جلویش حلقه زده بودند.
بخوانیدقصه آموزنده کودکان: دوست باوفا / نبرد سگ شجاع با گرگها
یکی بود یکی نبود. چوپانی بود به نام آلیشان. آلیشان توی گوسفندها بزرگ شده بود. سگی داشت به نام «بَنَک» آن دو خیلی رفیق بودند. هرگز از هم جدا نمیشدند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: پیتر و برادرانش / بچه پلنگ های شاد
این بچه پلنگ «پیتر» است. او خیلی کوچک و تنها به نظر میرسد. پیتر برادرهایش را گم کرده و حالا تصمیم دارد که دنبال آنها بگردد و آنها را پیدا کند.
بخوانید