اسم این پسر، سامان است. او پسر خیلی خوبی است. چون وقتی به خیابان میرود خیلی مراقب است تا اتفاق خطرناکی برایش نیفتد. او برای رفتوآمد در خیابان خیلی چیزها میداند.
بخوانیدداستان مصور کودکان
داستان آموزنده کودکان: امام جعفر صادق (ع) || کودکیِ یک بزرگ
امام زینالعابدین (ع) در خانهی خود، در مدینه منتظر بود. فرزندش، محمد، در سفر بود و عروسش، اُم فَروَه، در حال زایمان. دلش میخواست که همسرش در آن روز که هفدهم ربیعالاول سال هشتادوسه ی هجری بود از راه میرسید، به او دلداری میداد
بخوانیدگنجشکک: داستان آموزنده برای خردسالان
گنجشکک، گنجشک کوچولویی بود که در بالای درختی زندگی میکرد. گنجشکک صبح تا غروب از این درخت به آن درخت و از سر این بوته به سر آن بوته میپرید و از میوهها و دانهها و حشراتی که پیدا میکرد میخورد.
بخوانیدداستان آموزشی کودکان: در شب و تاریکی || از تاریکی نترس!
سامان از حیاط تاریک نمیترسد. او وقتی میخواهد وارد حیاط تاریک شود با خودش میگوید: «حیاط تاریک که ترسی ندارد.» سامان در تاریکی شب از گربه نمیترسد.
بخوانیدداستان آموزنده کودکانه: آقا برفی || به همدیگه کمک کنیم!
در ابتدای زمستان، دو روز بیشتر به عید کریسمس باقی نمانده بود که برف تندی شروع به باریدن کرد تمام بعدازظهر و در طول شب، هزاران هزار، میلیونها میلیون، بلکه میلیاردها میلیارد دانهی بلوری برف، بیصدا بر زمین نشست.
بخوانید