حُضرت عُزیر که از پیامبران الهی بود، برای انجام مسافرتی الاغی خرید و برای دیدن برادرش بهسوی شهر انطاکیه (شهری در نزدیکی دریای مدیترانه و در جنوب کشور ترکیه) حرکت کرد. روزها درحرکت بود و هرچه به خانهی برادرش نزدیکتر میشد، بیشتر احساس شادمانی و خوشحالی میکرد؛
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه کودکانه: ماه خانم و دختر شاه پریان
اهالی ده، او را «مو نارنجی» صدا میکردند. چون موهایش به رنگ نارنجی بود. این دختر با مادرش در یک کلبه در کنار رودخانه زندگی میکرد و اسمش «ماهخانم» بود.
بخوانیدقصه کودکانه: عبدالله و بز کوهی || به یکدیگر کمک کنیم.
یکی بود یکی نبود. در یکی از روستاهای کشور افغانستان، سه برادر باهم زندگی میکردند. عبدالله برادر بزرگتر، ده سال داشت، عبدالکریم ششساله بود. نام برادر کوچک عبدالغفور بود و پنج سال بیشتر نداشت. پدر و مادر این سه برادر در اثر جنگ، پیش خدا رفته بودند.
بخوانیدقصه کودکانه: خرگوش بازیگوش || در تابستان به فکر زمستان باش!
آفتاب که به جنگل تابید، برفها نرم شدند. خرگوش بازیگوش، از خواب زمستانی بیدار شد. زمستان تمام شده بود. بهار آمده بود. خرگوش بازیگوش از لانهاش بیرون آمد. گرمای خورشید را که حس کرد، با شادی فریاد زد: «دوباره بهار... دوباره بهار... من فکر میکردم، دیگر بهار برنمیگردد.»
بخوانیداز قرآن برام بگو: آشنایی کودکان با قرآن
قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان است و خواندن آن بهترین عبادت است. قرآن ۱۱۴ سوره دارد که هر سوره با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میشود؛
بخوانید