یکی بود یکی نبود ، در زمانهای گذشته در شهر پاریس خانم خوب و مهربانی ، در خانه بسیار قشنگی زندگی می کرد. این خانم اسمش آدِلا بود. خانم آدِلا چهار گربه ملوس و شیطون داشت که آنها را بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشت
بخوانیدداستان مصور کودکان
داستان کودکانه: روباه نخاله و یوزپلنگ وحشی || عاقبت مکر و حیله
سالها پیش روباه بزرگ و زیرکی در یکی از کوهستانها زندگی می کرد که حیوانات دیگر را خیلی اذیت می کرد و هر وقت گرسنه اش می شد به روستائی که نزدیک آن کوهستان واقع شده بود می آمد و مرغهای کشاورزان را می خورد...
بخوانیدداستان کودکانه: مارتین و ژان کوچولو || آموزش نگهداری از کودکان
در این داستان مصور، مارتین یاد می گیره که چطوری باید از برادر کوچولوش نگهداری کنه، حمومش کنه، بهش شیر بده، ببردش پارک و....
بخوانیدداستان کودکانه آموزنده: مارتین در سفر – اهمیت تحصیلات برای کودکان
مارتین هنوز خواندن و نوشتن نمی داند. حساب هم نمی داند. او هر روز با دوستش قهوه ای دنبال پروانه ها می دود و تاب بازی می کند. قهوه ای دختر خوب و مهربانی است .
بخوانیدکتاب داستان کودکانه: شیر زخمی و شتر ساده دل || عاقبت ساده بازی
در روزگاران خیلی قدیم، بازرگانی با چند شتر که بر کوهان آنها بارگذاشته بود بقصد تجارت از بیابانی عبور می کرد. شب که شد طناب یکی از شترها پاره شد و شتر از قافله بدور افتاد.
بخوانید