داستان مصور کودکان

یک روز زمستانی بچه ها یک آدم برفی می سازند. بعد در عالم رویا از آدم برفی می خواهند که نانوا بشود و نان بپزد. روز بعد که بچه ها به دیدن آدم برفی می روند می بینند آدم برفی سرجایش نیست...

در یک دشت سرسبز همه حیوانات با هم کنار یک آبگیر زندگی می کردند اما یک روز فیل ها آمدند و همه آب آبگیر را خوردند و حیوانات تشنه ماندند. چهارتا از حیوانات به جستجوی آب رفتند و ...

روزی روزگاری در دهکده ای الاغی به دنیا آمد. همه الاغ را دوست داشتند. مرد ثروتمندی الاغ را برای پسرش خرید . اما دست سرنوشت چیز دیگری برای الاغ قصه ما نوشته بود که چندان خوشایند نبود. خلاصه این قصه این است که: باید حق خود را بگیریم چون: حق گرفتنی است، نه دادنی!

پینوکیو پسربچه چوبی بازیگوشی بود که همیشه برای پدرش دردسر درست می کرد. پینوکیو ماجراهای زیادی داشت اما سرانجام پسر خوبی شد. برای همین، فرشته مهربان او را خیلی دوست داشت...

گاهی بزرگترها برای شیرین تر شدن پند و اندرزهایشان، آنها را به صورت قصه در می اورند و از زبان حیوانات حرف می زنند. مثلاً قصه اردک ولاک پشت در مورد این است که «کجا باید حرف بزنیم» و «کجا باید ساکت باشیم». خودتان قصه را بخوانید ...