روزی روزگاری خرگوش و سنجاب و موش، شاد و خرم در جنگلی زندگی می کردند تا اینکه گربه سیاه بدجنسی به آن جنگل آمد و آرامش آنها را به هم زد ...
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه کودکانه خرگوش ها: در آغوش مادر
«در آغوش مادر» قصه خرگوش کوچولویی است که فکر می کند بزرگ شده و می تواند به تنهایی زندگی کند. اما متوجه می شود که هنوز تجربه کافی برای زندگی مستقل را ندارد ...
بخوانیدقصه کودکانه خروس باهوش
در یک جنگل قشنگ همه حیوانات با خوبی و خوشی با هم زندگی می کردند تا اینکه پای یک روباه حقه باز به آن جنگل باز شد ...
بخوانیدقصه کودکانه خانهای کوچک درمیان برف – برگی از ادبیات بلغارستان
زمستان سردی بود.خرگوش بی خانمان به دنبال خانه و سرپناهی می گشت تا از سرما در امان باشد اما هرجا می رفت، دشمنان هم بودند و او را فراری می دادند. سرانجام خرگوش موفق شد خانه خرگوشی خودش را پیدا کند ...
بخوانیدقصه کودکانه حیوانات کوچولو و روباه حیله گر
آهوخانم هیچ فرزندی نداشت.برای همین، حیوانات جنگل به او کمک می کردند. اما روباه حیله گر نقشه کشیده بود که آهوخانم را شکار کند. روباه مدام دنبال گول زدن بقیه حیوانات بود ...
بخوانید