دنیای کودکان

جو راننده‌ی یک آمبولانس بود و آن را امی صدا می‌زد. روزی آن‌ها در خیابان بودند که ناگهان صدایی را از فرستنده‌ی امی شنیدند «توجه، توجه! دختری به نام سوزان در پارک جنگلی از یک بلندی افتاده و زخمی شده است. فوری او را به بیمارستان بیاورید. تمام!»

چند تا از اسباب‌بازی‌ها توی دست‌شویی حمام سروصدای زیادی راه انداخته بودند. چلپ‌چلوپ آب‌بازی می‌کردند و می‌خندیدند.

روباهی به نام «فِرِدی» در جنگل وسیعی زندگی می‌کرد. روزی از روزها «فردی» پشت درخت کهن‌سالی پنهان شد و با دقت تمام به اطراف نظر انداخت. ناگهان چشمش به قرقاول قشنگی که «پت» نام داشت افتاد که آرام‌آرام قدم مي‌زد.

«سام» گنجشک خیلی خسته به نظر می‌رسید چون آن روز در دکان خودش در لندن تمام روز را کار کرده و بی‌اندازه خسته شده بود. با خود گفت: «من باید مدتی از اینجا دور شوم.»

فهرست قصه های این مجموعه: 1-شادی و دوای درد 2- آن روز معمولی در مدرسه 3- خورشید و باد شمال (روایت تازه) 4- گرگو (افسانه ای از بوشهر) 5- لوبیای سحر آمیز (بازنویسی)