این داستان زیبا، راجع به بیگزی خوکه است که واقعاً دوست داشت مو داشته باشه. بیگزی خوکه خیلی باهوش بود. اون همیشه از خودش میپرسید: آخه چرا خوکا نباید مو داشته باشن؟
بخوانیددنیای کودکان
داستان کودکانه کفشدوزک بی خال
این قصهی پاپی کفشدوزکه. کفشدوزکی که هیچ خالی روی بدنش نداشت. قصه ازاینقرار بود که وقتی پاپی فقط دو سالش بود، یک سرماخوردگی خیلی سخت گرفت.
بخوانیدداستان کودکانه وزغهای بامزه
این داستان بامزهی آقای وزغه که یک روز با شادی داشت از روی جاده میپرید که یهو با بزرگترین ترسش روبرو شد. یک خرس قطبی بزرگ اون طرف جاده نشسته بود.
بخوانیدداستان کودکانه شنگول و منگول و حبه انگور
روزی روزگاری در یک جنگل دور، یک کلبهی سنگی بامزه قرار داشت. این کلبه متعلق مامان بزی بود. مامان بزی همراه با هفتتا بچه بزی کوچولوی خیلیخیلی بامزه توی کلبه با خوشحالی زندگی میکردن!!
بخوانیدقصه کودکانه چه جوری کارهای خونه رو انجام بدیم؟
من عاشق انجام دادن کارهای خونهمون هستم!! حالا شاید نه همهشونو، ولی اکثرشونو دوست دارم!!
بخوانید