میکی و گوفی در دفترشان نشسته بودند و حوصلهشان از بیکاری سر رفته بود. میکی آهی کشید و گفت: - «از زمانی که ما دفتر کارآگاهیمان را در دهکده داکز بازکردهایم، بهندرت جرمی در اینجا اتفاق افتاده است.»
بخوانیددنیای کودکان
فلوت زن هاملین – قصه های فانتزی والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
هاملین، شهر کوچک و قشنگی بود که در بالای تپه سبز و خرمی قرار داشت.دورتادور این شهر از جنگلها و مزارع سرسبزی پوشیده بود. باوجودی که هاملین، شهر مهمی نبود ولی به علت داشتن آثار تاریخی، بخصوص قلعههای قدیمی و باغهای گل و میوه خیلی معروف بود.
بخوانیدسیندرلا، دختر یتیم – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
روزی بود و روزگاری بود ... در یک شهر کوچک، مردی زندگی میکرد که دختر زیبا و مهربانی داشت که اسمش «سیندرلا» بود.
بخوانیدوینی پو، خرس کوچولو – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
در روزگاران پیش، خرس کوچولویی، در یک برج چوبی زندگی میکرد که اسمش «وینی» بود. وینی یک اتاق کوچولو، برای خودش درست کرده بود و همیشه خوشحال و خندان بود، ولی مشکل بزرگ وینی این بود که خیلی کنجکاو و شکمو بود و همیشه میخواست از همهچیز سر دربیاورد.
بخوانیدبچه اردک های دانل داک در ساحل – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
یک روز آفتابی دانل داک تصمیم گرفت خواهرزاده هاش رو به کنار دریا ببره. وقتی که بچهها این رو شنیدند خیلی خوشحال شدند و به دانل داک کمک کردند تا وسائل رو ببنده
بخوانید