یک روز نخودی و بابا برای چرای گوسفندان به صحرا رفته بودند که ماموران حاکم ظالم سر رسیدند و بابا را کتک زدند. حتی چندتا از گوسفندان و سگ گله را کشتند. از همین جا بود که نخودی به فکر انتقام از حاکم ظالم افتاد...
بخوانیددنیای کودکان
قصه کودکانه «ماجراهای پلنگ صورتی» و کارآگاه
پلنگ صورتی و کارآگاه خیلی سربهسر هم میذارن. در این قصه، پلنگ صورتی چندتا از شیرینکاریهاش رو برامون تعریف میکنه. بچهها! شما نباید از این کارها بکنید!
بخوانیدقصه کودکانه «ماجراهای نخودی: تولد نخودی» _ ایمان بیاوریم به دعا و یاد خدا
بابا و بیبی خیلی پیر شده بودند و هیچ بچهای نداشتند. یک روز بیبی نشست و زارزار گریه کرد و از خدا خواست که بهشان بچه بدهد. یکدفعه یک فرشته آمد و دعای بیبی را برآورده کرد و اینطوری بود که نخودی به دنیا آمد...
بخوانیدقصه کودکانه «اگر گریه نمیکردم» – ساده، پرمفهوم، فلسفی – همراه با متن و تصاویر زبان اصلی + فایل صوتی
اگر انسان گریه نمی کرد، چه می شد؟ آیا انسانیت خود را از دست نمی داد و به شیئی بیروح و بی احساس تبدیل نمی شد؟ برای انسان، گریستن ضروری است. چه کسی گفته مرد نباید گریه کند؟
بخوانیدقصه کودکانه «لورل و هاردی، این داستان: هدیه تولد استانلی» درمورد آداب هدیه دادن
یک روز تابستان، الی به استانلی هدیه داد. هدیه اش یک سورتمه بود. اما استانلی بیچاره باید تا زمستان صبر می کرد تا برف ببارد و بتواند سورتمه سواری کند. آخه این هم شد هدیه؟
بخوانید