ما فلسطینیها تا وقتی کشورمان را از چنگال دشمن آزاد نکنیم، آرام نمینشینیم. دشمن هم برای اینکه بتواند آسوده و راحت در کشور ما زندگی کند میخواهد هر طور هست ما را از بین ببرد.
بخوانیددنیای کودکان
داستان مصور کودکانه: موشها و گربهی زنگولهدار
روزی روزگاری خانه بزرگی بود که موشهای زیادی در آن زندگی میکردند. موشها هر جا که دلشان میخواست میرفتند و هر کاری که میخواستند میکردند
بخوانیدداستان مصور کودکانه: عروسی خانم موشه || دست بالای دست، بسیار است
روزی روزگاری، دو تا موش بودند که دختر جوانی داشتند. دختر، خوب و باسلیقه بود و هرروز خواستگاری برایش میآمد تا با او ازدواج کند؛ اما پدر و مادر دلشان میخواست که شوهر خیلی خوبی برای دخترشان انتخاب کنند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: خر تنبل و بار نمک
روزی روزگاری، کشاورزی چند کیسه بر پشت خرش گذاشته بود تا آنها را به خانه ببرد. راه، طولانی بود و خر حسابی خسته شده بود و عرق میریخت.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: کلاغ و پرندهها || کلاغ خودفریب!
روزی روزگاری در گوشهای از جنگل پرندههای زیادی زندگی میکردند. آنها زندگی راحت و آرامی داشتند؛ اما یک روز بین آنها اختلاف افتاد، چون همه میخواستند رئیس باشند.
بخوانید