دنیای کودکان

داستان کودکانه: توله‌سگ بازیگوش || پاکوتاه و پرندگان خشمگین

داستان کودکانه: توله‌سگ بازیگوش || پاکوتاه و پرندگان خشمگین 1

توی انبارِ یک مزرعه، ماده‌سگی در کنار توله‌های خود زندگی می‌کرد. یک روز، تمام توله‌سگ‌ها با مادرشان در انباری دراز کشیده و به خواب رفته بودند، تنها پاکوتاه، توله‌سگ بازیگوش، خواب از سرش پریده بود و نمی‌توانست بخوابد.

بخوانید

داستان کودکانه: پرواز زاغی || بدون فکر، کاری انجام نده!

داستان کودکانه: پرواز زاغی || بدون فکر، کاری انجام نده! 2

زاغی با برادر و خواهرش در یک لانه روی درخت بزرگی باهم زندگی می‌کردند. بچه کلاغ‌ها هرروز بزرگ‌تر می‌شدند و احتیاج بیشتری به غذا داشتند و هر چه که پدر و مادرشان کرم خاکی، سوسک و حلزون برای آن‌ها می‌آوردند، بچه کلاغ‌ها سیر نمی‌شدند.

بخوانید

داستان کودکانه: قورباغه‌ای که شاهزاده شد || به قولت عمل کن!

داستان-کودکانه-قورباغه‌ای-که-شاهزاده-شد-(1)-

روزی روزگاری، پادشاهی بود که یک دختر داشت. این دختر، همه‌چیز داشت و هیچ‌چیز کم نداشت. او اتاقی پر از اسباب‌بازی، یک کره‌اسب برای سواری و کمدی پر از لباس‌های زیبا داشت؛ اما با تمام این‌ها، او تنها بود.

بخوانید

داستان کودکانه: موش شکمو || پرخوری خیلی زشته!

داستان کودکانه: موش شکمو || پرخوری خیلی زشته! 3

روزی روزگاری، موشی بود به اسم هَری که خیلی شکمو بود. به‌محض این‌که غذایش را توی قفس می‌گذاشتند، همه را لُپ‌لُپ می‌خورد و دوباره پوزه‌ی کوچکش را لای میله‌ها فرومی‌کرد تا شاید بتواند غذای بیشتری برای خوردن پیدا کند.

بخوانید