تعطیلات تابستان فرارسیده بود. «هری پاتر» برای گذراندن تعطیلات از مدرسهی جادوگری به خانهی خالهاش بازگشت. ولی مجبور بود به خاطر رفتار بدی که با او داشتند، تمام روز را در خانه بماند و کار کند. آنها تمام کتابها و لوازم جادوگری هری را در انبار ریخته و درِ آن را قفل کرده بودند.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی کودکانه بهترین نان برای مهربانترین حیوان
روزی از روزها نانوای مهربانی گِرده نانی پخت که بسیار بزرگ و خوشبو و برشته بود. نانوا نان خوشمزه را برداشت و با خود به جنگل برد و در راه فکر کرد: «این نان را به مهربانترین حیوان جنگل می دهم.» هنوز چند قدمی برنداشته بود که به سمور کوچکی برخورد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه فیل کوچولو دماغت کو؟
یه فیل کوچولو داشت توی جنگل قدم می زد که رسید به یه درخت خشک بزرگ. فیل کوچولو از خودش پرسید: من می تونم این درخت رو از ریشه دربیارم؟ بله که می تونم. من یه فیلم!
بخوانیدقصه کودکانه پینگو دیر به رختخواب میرود
آن شب پدر پینگو بیرون رفته بود. درحالیکه بچهها با خوشحالی با یکدیگر، بازی میکردند، مادر از اوقات فراغتش لذت میبرد. ولی طولی نکشید که پینگو و پینگا با یکدیگر دعوا کردند.
بخوانیدقصه کودکانه تام و جری در تمیز کردن خانه || ماجراهای موش و گربه
تام و جری مانند همیشه مشغول دنبال کردن هم بودند. آنها سروصدای زیادی به راه انداخته بودند. در همین حال خانم خانه بهآرامی آشپزخانه را تمیز میکرد و سرگرم برق انداختن کف آنجا بود.
بخوانید