دنیای کودکان

قصه کودکانه: عید شادی

قصه-کودکانه-عید-شادی

هفته اول عید بود و مهمانان زیادی هرروز به خانه شادی کوچولو و پدر و مادرش می‌آمدند. مهمانان همه خوشحال بودند و باهم حرف می‌زدند و می‌خندیدند. اما شادی کوچولو، غمگین و بداخلاق، گوشه‌ای می‌نشست و با هیچ‌کس حرف نمی‌زد.

بخوانید

قصه کودکانه پیتر پان در سرزمین افسانه‌ای

قصه کودکانه پیتر پان پیتر پن (13)

در دوردست‌ها، منطقه‌ای به نام «سرزمین افسانه‌ای» وجود دارد که خورشید همیشه در آنجا می‌درخشد و آسمانش همواره آبی است. در این سرزمین هیچ‌کس پیر نمی‌شود و قهرمان داستان ما «پیتر پان» به همراه پری بال‌دار کوچکش «تینکِربِل» در آنجا زندگی می‌کند.

بخوانید

قصه کودکانه پری دریایی و وال کوچولو || نهنگ کوچولو گم شده

قصه کودکانه پری دریایی و وال کوچولو (13)

یک روز آریل و فلاندر در زیر دریا دنبال اشیاء قدیمی می‌گشتند. ناگهان فلاندر ایستاد و گفت: «آریل تو صدایی نشنیدی؟» آریل پرسید: «چه صدایی؟» فلاندر به یک موجود خیلی بزرگ که در حال گریه کردن بود اشاره کرد و گفت: «مثل این!»

بخوانید

قصه کودکانه ننه سرما و شهر خواب‌زده || چشم انتظار بهار

قصه کودکانه ننه سرما و شهر خواب‌زده (13)

زمین، سرد و یخ‌زده بود. هنوز یک گل بنفشه هم روی آن دیده نمی‌شد. ننه سرما کوله بارش را زمین گذاشت و به دوردست‌ها نگاه کرد. می‌خواست برود؛ اما خبری از بهار نبود. با پنجۀ پا آرام به زمین ضربه زد و گفت: «بیدار شو، من باید بروم.»

بخوانید