صحرایی بود بزرگ بزرگ، پر از پرنده و چرنده. در وسط این صحرا یك آبگیر بزرگ بود که تمام پرنده ها و چرنده ها دور آن جمع شده بودند. در این صحرا جز پرنده و چرنده، جانوری نبود. خوشحالی پرنده ها و چرنده ها و زندگی آنها، بسته به این آبگیر بود.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی قدیمی: دریاچه قو || یک باله از چایکوفسکی
در زمانی دور، خیلی دور، جنگلها جایگاه شیاطین و اجنه بود که شبها در جامهی مهتاب، زیر درختها پرسه میزدند. پریها روی زمین قدرت زیادی داشتند. اما جادوگرها که موجودات بیرحمی بودند، اندام مقتدرترین امیران و حاکمان را از وحشت به لرزه در میآورند.
بخوانیدقصه صوتی قدیمی: بابا برفی || نوشته: جبار باغچه بان
آن سال زمستان، زمستان سختی بود: درختها را سرما زده بود، سبزیشان رفته بود، مثل شاخ بز، خشك و قهوه یی رنگ شده بودند. نه گل مانده بود نه سبزه، نه ريحان، نه پونه، نه مَرزه. آب هم از رفتن خسته شده بود، یخ زده بود.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: گوزن مغرور || با صدای مریم نشیبا
اسم گوزن قصهی ما«شاخ بلند» است. شاخ بلند هیچ دوستی نداشت و با هیچ حیوانی هم دوست نبود. یک روز آب دریاچه یخ زده بود و حیوانات جنگل نمیتوانستند آب بخورند. اما شاید گوزن بتواند با شاخهایش کاری بکند ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: گلبهار و پروانه || با صدای مریم نشیبا
گلبهار خواب دید پروانه شده. وقتی گلبهار از خواب بیدار شد دید کسی او را صدا میکند: گلبهار! گلبهار! _ کی داره منو صدا میکنه؟ _ منم. منم. پروانه ...
بخوانید