دنیای کودکان

قصه صوتی قدیمی: پسرک چشم آبی || با صدای بیژن مفید

قصه-صوتی-کودکانه-پسرک-چشم-آبی-کاور

پسرك در رختخواب غلتی زد. خنکای سحر از پنجره می‌آمد. آسمان سحر، آبی بود، با ستاره‌های درخشان آبی. پسرك لحاف را روی دوش خود کشید، گرمای رختخواب او را به خواب می‌برد که خروس از انتهای باغ، با صدای جوانش خواند...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: کرم شب تاب

قصه صوتی قدیمی: کرم شب تاب 1

روزی بود و روزگاری بود. چمنزار سبزی بود.چمنزاری پر از پرنده‌های سفید، پر از گل‌های سرخ و پر از پروانه‌هایی که بالهاشون به قشنگی این چمنزار بود. توی این چمنزار، روی علف‌های سبز، زیر یک قارچ سفید، کرم شب‌تاب کوچولویی زندگی می‌کرد...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: آهوی گردن‌دراز || کامل

قصه-صوتی-قدیمی-آهوی-گردن‌دراز-کاور

یکی بود یکی نبود. در کشوری دور، دشت بزرگی بود که آهوان بسیاری در آن زندگی می‌کردند. سرتاسر دشت پر از علفهای سبز و شیرین بود و چشمه‌های آب، آنقدر زیاد بود که هیچ‌وقت آهویی تشنه نمی‌ماند. هرسال بچه آهوهای تازه‌ای به دنیا می‌آمدند و گله‌های آهو هر سال بزرگ و بزرگتر می شدند تا آنکه یک سال، بچه آهویی به دنیا آمد که گردنِ درازی داشت.

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: روزی که خورشید به دریا رفت || خرگوش کوچولو و دریا

قصه-صوتی-روزی-که-خورشید-به-دریا-رفت--کاور

خرگوش کوچولو در تمام مدت شب خواب دریا رو می‌دید. قرار بود فردا با پدرش به کنار دریا بره. اونها در جنگل کوچیکی که نزدیک دریا بود زندگی می‌کردند. ولی خرگوش کوچولو تا اون موقع هنوز دریا رو ندیده بود...

بخوانید