دنیای کودکان

قصه صوتی کودکانه: آقای لاغر + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 49#

قصه صوتی کودکانه: آقای لاغر + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 49# 1

آقای لاغر به طرز عجیب‌وغریبی لاغر بود. اگه به پهلو می‌چرخید، شما به‌سختی می‌تونستید اون رو ببینید و چیزی که اونو ناراحت می‌کرد، این بود که اون توی جایی زندگی می‌کرد به اسم «سرزمین تپل‌ها».

بخوانید

قصه کودکانه آموزنده: لانه‌ای برای گربه / به فکر حل مشکلات خود و دیگران باشیم

قصه-کودکانه-روستایی-آموزنده-لانه‌ای-برای-گربه

یکی بود یکی نبود. مزرعه‌ای بود. توی این مزرعه، مرغ و جوجه‌ها توی لانه‌شان زندگی می‌کردند. گاو و گوساله و گوسفند و بره نیز توی طویله زندگی می‌کردند. سگ هم لانه‌ای کنار درِ خانه داشت؛ فقط گربه بود که جایی نداشت؛

بخوانید

قصه کودکانه روستایی: شلغم پربرکت / با تلاش و پشتکار و همکاری می توان به موفقیت رسید

قصه-کودکانه-روستایی-آموزنده-شلغم-پربرکت

روزی روزگاری، پیرمرد و پیرزنی با دو نوه‌ی کوچکشان در مزرعه‌ای زندگی می‌کردند. پیرمرد هرسال توی مزرعه‌اش یک‌چیز می‌کاشت: یک سال سیب‌زمینی، یک سال هویج، یک سال چغندر و آن سال هم تصمیم گرفت شلغم بکارد.

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: آسیاب بچرخ + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 48#

قصه-صوتی-خاله-مهناز-آسیاب-بچرخ-به-همراه-متن-قصه

یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود. در دهکده‌ای یک آسیاب بادی بود. هرروز باد می‌اومد و یک چرخ و دو چرخ و نیم چرخی به آسیاب می‌داد. آسیاب هم می‌خندید و تند و تند گندم‌ها را آرد می‌کرد.

بخوانید