دنیای کودکان

قصه کودکانه: دختر روستایی مهربان | یک داستان کوتاه عاشقانه

قصه-کودکانه-دختر-روستایی-مهربان-ایپابفا

روزی دختری روستایی به جنگل رفت و در آنجا جادوگر بدجنسی را دید که شاهزاده‌ای را اسیر کرده بود. دختر روستایی که قلب مهربانی داشت به جادوگر گفت: «اگر شاهزاده را آزاد کنی، دسته‌ای از موهای قشنگم را به تو می‌بخشم.»

بخوانید

قصه کودکانه: ماشینی به‌جای الاغ | دل شکستن هنر نمی باشد

قصه کودکانه ماشینی به‌جای الاغ (1)

میگِل در یک روستای کوچک و زیبا زندگی می‌کرد. او با الاغ مهربانش هرروز به گردش می‌رفت. بعضی وقت‌ها هم الاغش در کارهای مزرعه به او کمک می‌کرد. وقتی میگل میوه‌های مزرعه‌اش را جمع می‌کرد سبدهای میوه را پشت الاغش می‌گذاشت و به بازار می‌برد.

بخوانید