خانهی کوچکی بود که با آجرهای صاف و منظم ساخته شده بود. توی آن خانه دختر کوچکی به نام سمیرا هم زندگی میکرد. بین آجرهای آن خانه مدتی بود بحث پیش آمده بود.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی کودکانه: قایق کاغذی / مریم نشیبا
نسیم کوچولوی داستان ما تشت قرمزی را پر از آب کرده بود و چند قایق کاغذی را درست کرده بود و داخل آب انداخته بود. آب قطع شده بود و مادر نسیم کوچولو به او پیشنهاد داد تا آب تشت را داخل گلدان بریزد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: قشنگ ترین جای زمین / مریم نشیبا
مزرعهی داستان ما کوچک بود و مرغ و خروس مزرعه تصمیم گرفته بودند به قشنگترین جای زمین بروند و همانجا خانه بسازند. حیوانات دیگر در مزرعه ماندند؛ اما خانم مرغه و آقا خروسه راهی شدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مهمون های ناخونده / مریم نشیبا
نزدیک جنگلی ،خانهی یک پیرزن قرار داشت. پیرزن تنها بود و کسی را نداشت و روزها زیر درخت آلبالو نزدیک خانهاش مینشست و به صدای پرندهها گوش میداد. یک شب صدای شرشر بارون توی کلبهی پیرزن پیچید.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: غاز طلایی / خوش قلب و مهربان باش
مردی سه پسر داشت. اسم کوچکترین پسرش را «کودن» گذاشته بودند. آنها به او اجازه نمیدادند دست به کاری بزند و همیشه او را نادیده میگرفتند. روزی پدر، پسر اول را به جنگل فرستاد تا چوب بیاورد.
بخوانید