یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، عمو نوروزی بود، سالی یک روزی بود. چند روز، قبل از نوروز، زنهای ایران، پیر و جوان، میکردند جارو، اتاق و پستو، پاک میکردند شیشهها، برق میانداختند به آنها.
بخوانیدشعر کودکانه
شعرهای کودکانه: خاله ریزه و گنج بزرگ | سرودهی: شکوه قاسم نیا
خاله ریزه گنجی داره گنج بزرگی داره طلایی مثل خورشید نقره ای چون ستاره درش همیشه بازه قفل و کلید نداره هر چی میبخشه از اون پُر میشه جاش دوباره
بخوانیدشعرهای کودکانه: خاله سوسکه و آقا موشه | سروده: شکوه قاسم نیا
کفشای خالهسوسکه به پاش کمی تنگ شده وقتیکه اون راه میره فکر میکنی لَنگ شده خریده آقاموشه سنجد نرم و تازه پوستاشو کَنده و زود بُرده به یک مغازه
بخوانیدشعرهای کودکانه: خاله ریزه و قاشق سحرآمیز | سروده: شکوه قاسم نیا
تو دست خاله ریزه قاشقی سحرآمیزه بَه که چه برقی داره وای که چقد تمیزه این از طلاست یا نقره؟ صاحب اون چه غولی است؟ نه از طلا، نه نقره است هیچ غولی صاحبش نیست
بخوانیدمجموعه شعر کودکانه: پیامبر عزیز ما | شعرهایی درباره حضرت محمد (ص)
پیامبر عزیز ما وقتی میرفت تو کوچهها خنده به لب، سلام میداد به هر که، حتی بچهها گلپسر عزیز سلام غنچهی خوب من سلام حمید سلام، سعید سلام حسین سلام، حسن سلام
بخوانید