قصه های کودکانه

بیش از 700 قصه خاطره انگیز رایگان اینجاست.

قصه کودکانه پیش از خواب: خورشید خانم قهر نکن!

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-خورشید-خانم-قهر-نکن!

هوا گرم و آفتابی بود. زونی حلزون و خاری خارپشت، در گوشه‌ای از باغ نشسته بودند. آن‌ها تازه از خواب زمستانی بیدار شده بودند. زونی حلزون خمیازه‌ای کشید، شاخک‌هایش را رو به خورشید گرفت و گفت: «کاشکی می‌شد خورشید همیشه به ما بتابد و ما را گرم کند.»

بخوانید

قصه کودکانه: قوقول خان || خروسی که زرنگتر از روباه بود

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-قوقول-خان

یکی بود یکی نبود. خروسی بود پَر طلایی، با دُم رنگی و تاج گلی. همه صدایش می‌زدند: قوقول خان! قوقول خان خیلی دوست داشت قصه گوش کند. هر پرنده‌ای را که می‌دید، می‌گفت: «قصه بلد نیستی؟! اگر بلدی، تعریف کن!»

بخوانید

قصه کودکانه: اژدها کوچولوی خال‌خالی || کاشکی من هم می‌توانستم خوب باشم

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-اژدها-کوچولوی-خال‌خالی

روزی بود و روزگاری بود. آقا فیله و خانم بزه و مرغ حنایی باهم دوست بودند. اژدها کوچولو هم دلش می‌خواست با آن‌ها دوست باشد و باهم به گردش بروند. او یک اژدهای سبز بود که روی پشتش خال‌های مشکی داشت.

بخوانید