یکی بود، یکی نبود. یک نخودک بود که خیلی تنبل بود. میخورد و میخوابید و دست به هیچ کار نمیزد. همهی کارها را ننهاش میکرد. هرچه ننهاش میگفت: «نخودک، بلند شو از خانه بیرون برو، کاری بکن، نانی به خانه بیاور»، به گوشش فرونمیرفت.
بخوانیدقصه های کودکانه
قصه کودکانه: کوتوله ناقلا و غول دندانطلا / زرنگی بهتر از زور است!
سه تا کوتوله بودند زرنگ و شجاع و ناقلا. میخواستند بروند به جنگ غول دندانطلا. آقا غوله، خواهر موطلاییِ آنها را دزدیده بود. چونکه میخواست با موهای طلایی او، دندان طلایش را خلال کند. این، عادت غول دندانطلا بود. دخترهای موطلایی را میدزدید و با تار موهایشان خلالدندان درست میکرد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: قصهی کوتاه قوقولی خان / خروس بی محل نباش!
قوقولی خان کی بود؟ یک خروس بود؟ نه! آواز یک خروس بود. یک خروس بیمحل که از بس وقت و بیوقت خوانده بود، صدایش از او قهر کرده بود و رفته بود. رفته بود کجا؟ قصهاش کوتاه است.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: دکمه بازیگوش / دنیا دیدن بهتر از دنیا خوردن است
روی لباس مینا کوچولو سه تا دکمه بود. دکمهی وسطی شیطان و بازیگوش بود. آرام و قرار نداشت. تکان تکان میخورد و بازی میکرد. روزی از روزها آنقدر بازی کرد که شل شد. فقط به یک نخ آویزان بود. مینا هم حواسش نبود. چونکه توی حیاط سرگرم بازی بود.
بخوانیدقصه کودکانه: تیغ تیغو | جوجه تیغی به دنبال همسر مناسب می گردد
جوجهتیغی جوانی بود به نام تیغ تیغو. با آمدن بهار، او هم از خواب زمستانی بیدار شد. خمیازهای کشید و گفت: «چقدر خوابیدم! مثلاینکه بهار شده.» بعد با آب چشمه صورتش را شست و به راه افتاد.
بخوانید