یک روز آفتابی دانل داک تصمیم گرفت خواهرزاده هاش رو به کنار دریا ببره. وقتی که بچهها این رو شنیدند خیلی خوشحال شدند و به دانل داک کمک کردند تا وسائل رو ببنده
بخوانیدقصه های کودکانه
فینگیلی و جینگیلی – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
فینگیلی و جینگیلی دیگه از دست دانل داک خسته شده بودند. دیگه شوخیهای لوس دانل داک دلشون رو زده بود. اون حتی یک لحظه هم اونارو راحت نمیگذاشت.
بخوانیدفردیناند، گاو آرام – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
فردیناند یک گاو خیلی غیرطبیعی بود. در واقع اصلاً شبیه به سایر گاوها نبود. گرچه اون خیلی قوی بود و شاخهای محکمی داشت ولی هیچوقت عصبانی نمیشد.
بخوانیدقالیچه پرنده در مکزیک – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
پانچیتو خروس شجاعی بود که در مکزیک زندگی میکرد. این پانچیتو یک قالیچه پرنده داشت؛ با این قالیچه، پانچیتو می تونست به هر جا که دلش میخواست سفر کنه.
بخوانیدسرهنگ هاتی، رئیس فیل ها – قصه های والت دیزنی برای کودکان و خردسالان
هر روز صبح خیلی زود گله فیلهای جنگل، توی جنگل قدم میزدند. اسم رهبر فیلها که یک فیل خیلی بزرگ بود، سرهنگ هاتی بود.
بخوانید