توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، حیوانات زیادی زندگی میکردند.
بخوانیدقصه های کودکانه
قصه کودکانه «مرد فقیر»
در روزگاران قدیم مرد فقیری زندگی میکرد که تمام داراییاش یکدست لباسی بود که به تن داشت و کیسهای برای گدایی.
بخوانیدقصه کودکانه «خالهبازی»
ندا و نگین دوتا خواهر کوچولوی مهربان هستند. آنها همیشه باهم بازی میکنند.
بخوانیدقصه کودکانه «ملخ طلایی»
روزی روزگاری در سرزمین ما، مرد باایمان و خوشاخلاقی زندگی میکرد که خیلی دوست داشت به دیگران کمک کند.
بخوانیدقصه کودکانه «نینی تنبل»
نینی و مامان میخواستن باهم برن خونهی مامانبزرگ. مامان، نینی رو بغل کرده بود ولی نینی دوست داشت خودش راه بره.
بخوانید