یکی بود یکی نبود. کنار یک تپهی سبز، خانهی کوچکی بود. توی این خانه، دهقانی با همسرش زندگی میکرد. دهقان و همسرش دو پسر و یک دختر داشتند. اسم پسر کوچکشان یونس بود. آنها یک گوسفند چاق و پشمالو هم داشتند.
بخوانیدقصه های کودکانه
قصه کودکانه آموزنده: سه خرس / قصه می تواند هدف آموزشی داشته باشد
توی یک جنگل بزرگ، زیر یک درخت سرسبز و پربرگ، یک خانهی کوچک بود. توی این خانه سه خرس زندگی میکردند؛ بابا خرسه، ننه خرسه و بچه خرسه.
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: بخت بد / تصمیم عجولانه، پیامد بدی دارد
روزی روزگاری، در یک دهکدهی کوچک مردی به اسم پانوس زندگی میکرد. پانوس مرد خوب و مهربانی بود؛ اما یک عیب بزرگ داشت: همیشه عجله میکرد و میخواست هر کاری را زود تمام کند.
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: گنجشک کوچولوی ترسو / ترس عامل شکست است
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود گنجشک کوچولویی بود که خیلی ترسو بود. یک روز گنجشک کوچولو یک تکه پنبه پیدا کرد. اینطرف را گشت و آنطرف را گشت تا یک جای خوب پیدا کند؛
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: روباه خوابآلوده / تنبلی و خوابآلودگی انسان را ناتوان میکند
یکی بود یکی نبود. توی یک بیشهی سبز، روباهی زندگی میکرد. این روباه خیلی لاغر بود. هرکس این روباه را میدید با خودش میگفت: «روباه حتماً چیزی برای خوردن پیدا نمیکند.»
بخوانید