روزی از روزها نانوای مهربانی گِرده نانی پخت که بسیار بزرگ و خوشبو و برشته بود. نانوا نان خوشمزه را برداشت و با خود به جنگل برد و در راه فکر کرد: «این نان را به مهربانترین حیوان جنگل می دهم.» هنوز چند قدمی برنداشته بود که به سمور کوچکی برخورد.
بخوانیدقصه صوتی کودکان
قصه صوتی کودکانه فیل کوچولو دماغت کو؟
یه فیل کوچولو داشت توی جنگل قدم می زد که رسید به یه درخت خشک بزرگ. فیل کوچولو از خودش پرسید: من می تونم این درخت رو از ریشه دربیارم؟ بله که می تونم. من یه فیلم!
بخوانیدآهنگ قدیمی: گنجشکک اشی مشی || با صدای فرهاد
گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مری پاپینز || مهربانترین پرستار کودک
اسم من برتئه! من یه دورهگرد هستم. هرروز یه شغلی دارم. یه روز بادابادکفروشم. یه روز دودکش پاک میکنم. یه روز نقاش تابلوهای پیاده رو. امروز هم هوس کردم یه ارکستر یه نفری باشم. دنبال من بیاید! لندن این موقع سال خیلی تماشاییه!
بخوانیدقصه صوتی: میهمان های ناخوانده || من که واق و واق میکنم برات
در يك ده كوچك ، پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن، يك حياط داشت قد يك غربیل که يك درخت داشت قد يك چوب کبریت. پیرزن، خوش قلب و مهربان بود، بچه ها خیلی دوستش داشتند.
بخوانید