قصه صوتی کودکان

قصه صوتی قدیمی: آهوی گردن‌دراز || کامل

قصه-صوتی-قدیمی-آهوی-گردن‌دراز-کاور

یکی بود یکی نبود. در کشوری دور، دشت بزرگی بود که آهوان بسیاری در آن زندگی می‌کردند. سرتاسر دشت پر از علفهای سبز و شیرین بود و چشمه‌های آب، آنقدر زیاد بود که هیچ‌وقت آهویی تشنه نمی‌ماند. هرسال بچه آهوهای تازه‌ای به دنیا می‌آمدند و گله‌های آهو هر سال بزرگ و بزرگتر می شدند تا آنکه یک سال، بچه آهویی به دنیا آمد که گردنِ درازی داشت.

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: روزی که خورشید به دریا رفت || خرگوش کوچولو و دریا

قصه-صوتی-روزی-که-خورشید-به-دریا-رفت--کاور

خرگوش کوچولو در تمام مدت شب خواب دریا رو می‌دید. قرار بود فردا با پدرش به کنار دریا بره. اونها در جنگل کوچیکی که نزدیک دریا بود زندگی می‌کردند. ولی خرگوش کوچولو تا اون موقع هنوز دریا رو ندیده بود...

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا

قصه صوتی کودکانه: بادبادک های کوچولو || با صدای: مریم نشیبا 1

مهرداد یک بادبادک صورتی را دید که داشت توی آسمان بالا می‌رفت. او رفت تا برای خودش یک بادبادک آبی درست کند. مهرداد برای بادبادکش چشم و ابرو هم کشید. بادبادک بالا و بالاتر رفت. درست کنار بادبادک صورتی ...

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: گل اومد، بهار اومد || قصه گو: نیکو خردمند

قصه-صوتی-قدیمی-گل-اومد-بهار-اومد--کاور

روزی بود، روزگاری بود. تو بیابون خدا، نخودی از نخودها، خونه داشت و زندگی؛ همه چی، هرچی بگی. همه چی از همه جور، روی رَف تنگ بلور، این‌ور رَف، گلاب پاش، اون‌ور رَف، گلاب پاش، ترمه و سوزنی داشت، پارچه‌ی پیرهنی داشت. نخودی نگو، بلا بود. خوشگل خوشگلا بود...

بخوانید