توی حیاط مریم کوچولو درختان زیادی بود. یک درخت زردآلو هم بود. او دلش میخواست به درختان حیاط آب بدهد، ولی بیشتر به درخت آلبالو آب میداد.
بخوانیدقصه صوتی کودکان
قصه صوتی کودکانه: حیوانات سحرخیز / مریم نشیبا
خانمقدی و سنجاب و غاز گردندراز و موشی، هر روز با خوراکیهای خوشمزه میرفتند کنار رودخانه... آنها صبحزود از خواب بیدار میشدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پروانه مهربان / مریم نشیبا
پروانه بالهای شفافی داشت؛ درست مثل شیشه. او به زنبور کوچولو کمک کرد و زنبور از او تشکر کرد. پروانه دلش میخواست یک نفر هم به او کمک کند تا بالهایش رنگی شود...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پشمک و دوستان جدید / مریم نشیبا
پشمک خوابش نمیبُرد... او بیدار شد تا پیش دوستش برود، ولی او خواب بود. سرِ راه صدای هوهویی شنید و رفت پیش آقاجغده...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: دشت تنها / مریم نشیبا
دشت بزرگ تنهای تنها کنار کوه نشسته بود. نه آهویی، نه سنجابی، نه درختی. فقط چند تا عقرب و مارمولک آنجا زندگی میکردن.
بخوانید