ادموند و دوستاش دوست دارن که شهرشون رو تمیز و مرتب نگه دارن! هرروز صبح، میمون کوچولو تختش رو مرتب میکنه!
بخوانیدداستان 4 تا 7 سال
داستان کودکانه قشنگ: کارهایی که من عاشقشونم
یک روز بنجامین و بچه کروکدیل که اسمش کرکی بود، داشتن باهم کنار برکه بازی میکردن. مامان کروکدیل هم داشت یک برنج و گوشت خوشمزه برای ناهار درست میکرد!
بخوانیدداستان کودکانه قشنگ: این خطرناکه کرم کوچولو!
کرمها زیر زمین زندگی میکنن! اونا کل روز توی تونلهای زیرزمینی میخزن و سفر میکنن! کرمها کلی از زندگی گرمونرم خودشون زیر خاک نرم و قهوهای لذت میبرن!
بخوانیدداستان کودکانه قشنگ یک روز در شهربازی
هوراااا! امروز، روز شهربازی رفتنه! موش کوچولو فریاد میزنه: هوراااا! موش کوچولوتر داد میزنه: جووونمی جوووون!
بخوانیدقصه کودکانه قشنگ پارک با مامان بزرگ
پایین جاده، یکم اون طرف تر از خونهی پانیا، یک پارک بزرگ و سرسبز قرار داره! پانیا کمی خجالتیه اما بازی کردن توی پارک رو خیلی دوست داره! هرروز وقتی از مدرسه برمیگرده، به همراه مادربزرگش به پارک نزدیک خونهشون میره!
بخوانید