تعطیلات تابستون بود و الکس و آماندا توی حیاط مشغول بازی بودن. توی حیاط کلی سطل رنگ بود! اونجا رنگ قرمز بود و رنگ سفید! رنگ زرد و رنگ آبی! و حتی سطل رنگ سبز!
بخوانیدداستان 4 تا 7 سال
قصه کودکانه قشنگ: آقا خرسه میره ماهیگیری
اون روز صبح آقا خرسه داشت چیدمان خونهاش رو عوض میکرد! اون میخواست برای تنگ ماهیای که تازه خریده بود، چند تا ماهی از رودخونه بگیره!
بخوانیدقصه کودکانه قشنگ: نی نی رو بیدار نکنیا
از روزی که مامان با نی نی اومده خونه، دالیا و دزموند اصلاً خوشحال نیستن! چون اونا اجازه ندارن وقتی نی نی خوابیده سروصدا کنن! اما آخه اینجوری که نمیشه! این نینی همیشه خوابه!
بخوانیدداستان کودکانه عکس دار: باید شهرمون رو تمیز نگه داریم
ادموند و دوستاش دوست دارن که شهرشون رو تمیز و مرتب نگه دارن! هرروز صبح، میمون کوچولو تختش رو مرتب میکنه!
بخوانیدداستان کودکانه قشنگ: کارهایی که من عاشقشونم
یک روز بنجامین و بچه کروکدیل که اسمش کرکی بود، داشتن باهم کنار برکه بازی میکردن. مامان کروکدیل هم داشت یک برنج و گوشت خوشمزه برای ناهار درست میکرد!
بخوانید