یک سنگریزه توی کفش منه! ولی من مطمئنم که قبلاً هیچ سنگریزهای اونجا نبود!
بخوانیدداستان 4 تا 7 سال
داستان کودکانه بهترین لونه
اون روز وقتی آقا و خانم پرنده از خواب بیدار شدن، آقای پرنده که رنگ پرهاش آبی بود گفت: من از این لونهی قدیمی خسته شدم! ما یک لونهی جدید نیاز داریم!
بخوانیدقصه کودکانه مینگ مینگ، خرس کپلو!
مینگ مینگ، خرس کپلو! اون روز صبح بیدار شد با یه دونه مو! که روی سرش تا هوا رفته بود! هر خرس کپلویی کلی مو داره! ولی یه موی دراز که تا آسمون بره!؟
بخوانیدقصه کودکانه: میا و مایا میرن ملاقات همسایهها
در یک روز گرم و زیبای تابستونی، خورشید داشت توی آسمون میتابید و نسیم خنکی در حال وزیدن بود! دو تا ماهی قرمز شیطون به اسم میا و مایا در حال بازی با همدیگه بودن.
بخوانیدقصه کودکانه میمون شیطون
اشلی، خرگوش مهربون، سه تا دوست جدید پیدا کرده بود! تامی، سوفی و جاش! امروز اشلی داره با سوفی توی حیاط خونهی سوفی بازی میکنه!
بخوانید