قورباغه کوچولو عاشق نگاه کردن به ستارهها بود! اون آرزو داشت که بتونه بلند بپره و ستارهها رو بگیره! قورباغه کوچولو از یک سنگ بالا رفت و دستشو دراز کرد تا ستارهها رو بگیره!
بخوانیدداستان 0 تا 3 سال
داستان کودکانه: روز خیلی خیلی خوب
اون روز صبح، مامان نیکولاس با خوشحالی گفت: نیکلاس بیدار شو! ببین چه روز قشنگیه! نیکولاس بیدار شد و با لبخند گفت: صبحبهخیر مامان! صبحبهخیر پرندههای قشنگ!
بخوانیدداستان کودکانه: مورچهی مسافر
روزی روزگاری، یک مورچهی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلیخیلی خیلی از خونه دور شد!
بخوانیدقصه کودکانه: فقط یه بغل کافیه! / هدیه روز مادر
فرنی، پاندای کوچولو، حسابی گیج شده بود! اون پرسید: من چه هدیهای میتونم برای روز مادر به مامانم بدم؟!
بخوانیدقصه کودکانه موجود کثیف بوگندو! / بچه باید تمیز باشه
امروز یه چیزی داره آنا رو دنبال میکنه! اون کثیفه! بوگندو هم هست! شبیه یک هیولاست! آنا توی دویدن خیلی خوبه! ولی اون هیولا هم توی دنبال آنا دویدن حسابی ماهره!
بخوانید