داستان نوجوانان

داستان آموزنده: در لطف خدا شکی نیست / خدا از سرنوشت ما اگاه است / قصه های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-در-لطف-خدا-شکی-نیست

در شهری بزرگ، پیرزنی زندگی می‌کرد که شب‌ها تنها در اتاقش می‌نشست و به گذشته فکر می‌کرد. به اینکه چطور شوهر و بعد هر دو فرزندش را از دست داده است. به اینکه چطور همه‌ی فامیل و دوستانش یکی پس از دیگری از دنیا رفتند و او را تنها گذاشتند

بخوانید

داستان مرغ و خروس / قصه کک به تنور به روایتی دیگر / قصه های برادران گریم

داستان مرغ و خروس / قصه کک به تنور به روایتی دیگر / قصه های برادران گریم 1

روزی از روزها، مرغ و خروسی باهم به کوه فندق رفتند و قرار گذاشتند که هر چه فندق پیدا کردند با یکدیگر نصف کنند. کمی که به این‌طرف و آن‌طرف رفتند، مرغ یک فندق خیلی درشت پیدا کرد، ولی حرفی نزد، چون می‌خواست خودش آن را به‌تنهایی بخورد

بخوانید

داستان سزای بی‌ وفایی / قصه های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-سزای-بی‌-وفایی

روزگاری شکارچی جوانی بود که قلب رئوف و مهربانی داشت. روزی از روزها همان‌طور که در جنگل راه می‌رفت، ناگهان پیرزن زشتی سر راهش را گرفت و گفت: «روزبه‌خیر جوان! خوش به حالت که خوش و سرحالی، اما من دارم از گرسنگی و تشنگی می‌میرم. به من ناتوان کمکی بکن!»

بخوانید

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم

داستان بچه‌های بی‌پناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم 2

برادر کوچولو دست خواهر کوچکش را گرفت و گفت: «از روزی که مادرمان مرده است، ما روز خوش ندیده‌ایم. هرروز از زن‌پدرمان کتک می‌خوریم. هر وقت می‌خواهیم به او نزدیک بشویم با لگد ما را از خود می‌راند. از روزی که به این خانه آمده‌ایم غذای ما نان خشک‌وخالی است.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: شریک بدجنس / عاقبت خیانت در دوستی و شراکت

 قصه های قشنگ فارسی: شریک بدجنس / عاقبت خیانت در دوستی و شراکت 3

در زمان‌های قدیم دو شریک تصمیم گرفتند که برای کسب‌وکار از شهر خود به شهر دیگری بروند. یکی از آن‌ها حقه‌باز و بدجنس بود؛ اما دیگری مرد ساده‌دلی بود. آن‌ها پس‌ازآنکه وسایل سفر خود را برداشتند، از خانواده‌های خود خداحافظی نمودند و به‌طرف شهر دیگر حرکت کردند.

بخوانید