آن روز قرار بود کلاس ما به گردش علمی برود. یک گردش علمی همراه با خانم فریزل که ... همیشه برای ما تجربهای جالب است. قرار بود به کنار دریا برویم. خانم فریزل از ما خواسته بود در گروههای دونفری باهم کار کنیم
بخوانیدداستان مصور نوجوان
قصه خیالی پیتر پن و تینکربل || سفر به ناکجاآباد
قصه فانتزی نوجوانان: وسط شهر زیبای لندن، خانهای بود که در آن، خانوادۀ «دارلینگ» زندگی میکردند. وِندی و دو برادرش «جان» و «مایکل» اتاق مشترکی داشتند. شبی از شبها وقتیکه بچهها به خواب رفته بودند، پیتر پن و دوستش تینکربل بهطرف اتاق بچهها پرواز کردند.
بخوانیدداستان مصور: حلقه جادویی || یک داستان قدیمی روسی
داستان عامیانه روسی: سالها پیش در یکی از روستاهای روسیه، یک زن بیوه فقیر با پسرش ایوان ایوانویچ زندگی میکرد. ایوان پسری زیبا و قویهیکل بود.
بخوانیدداستان مصور: آب کاکایی و غاز کوچولو
قصه کودک و نوجوانان: یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری. در ساحل دریا در کنار صخرهها یک مرغ آب کاکایی زندگی میکرد که اسمش ژینگو بود. او در یک فصل مناسب، از سرزمینهای دوردست جنوب به آنجا مهاجرت کرده بود
بخوانیدداستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || پرواز درون حبابها و چرخۀ آب
وندا سطل را به دست آرنولد داد و او را بهطرف دستشویی دخترها که نزدیکتر بود، برد تا کمی آب بیاورند. آرنولد باعجله درپوش لاستیکی دستشویی را گذاشت و شیر آب را باز کرد و گفت: «زود باش وندا! نمیخواهم کسی مرا اینجا ببیند.»
بخوانید