داستان مصور نوجوان

بیش از 200 قصه خاطره انگیز رایگان اینجاست.

داستان نوجوانه: آسیابان و دختر دریا || داستان عشق و وفاداری

کتاب داستان نوجوانه آسیابان و دخترش (1)

در گذشته‌های دور، خیلی دور، در دهکده‌ای دورافتاده، آسیابانی زندگی می‌کرد. او کنار رودخانه‌ای که به دریاچه‌ی بزرگی می‌ریخت، یک آسیاب آبی ساخته بود. زن مهربان، وفادار و جوانی داشت. کاروکاسبی و آسیابش روبه‌راه بود.

بخوانید

کتاب داستان نوجوانه: عبدالله زمینی و عبدالله دریایی || سفر به اعماق دریا

کتاب داستان نوجوانه عبدالله زمینی و عبدالله دریایی (22)

در روزگار قدیم، ماهیگیری به نام عبدالله با زن و فرزند خود در نزدیک دریا زندگی می‌کرد. عبدالله آن‌چنان فقیر بود که غالباً خود و همسر و نه بچه‌اش گرسنگی می‌کشیدند. زمانی که داستان ما شروع می‌شود، مدت‌ها بود که عبدالله حتی یک ماهی هم صید نکرده بود.

بخوانید

کتاب داستان کودکانه: تونل دریایی || سفر به جزیرۀ ناشناخته

کتاب داستان کودکانه: تونل دریایی || سفر به جزیرۀ ناشناخته 1

یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، پسر دریانوردی به نام «جسور» زندگی می‌کرد. جسور در یکی از سفرهای دریایی خود تعریف می‌کند که: در یکی از سفرهایم، طوفان، کشتی ما را از بین برد و ما با زحمت زیاد کشتی را به‌سوی جزیره‌ای حرکت دادیم.

بخوانید

داستان کودکانه: کتاب جنگل || موگلی و باگیرا در جنگل

کتاب-داستان-کودکانه-کتاب-جنگل-(9)--

روزی پلنگی به نام باگیرا برای شکار به جنگل رفته بود که ناگهان صدای گریۀ عجیبی را از سمت رودخانه شنید و رفت تا ببیند که صدا از کجاست. ناگهان پسربچه‌ای را داخل سبدی دید که داشت گریه می‌کرد. با خودش گفت: اوه ...این بچۀ آدمیزاد است...

بخوانید

کتاب تخیلی نوجوانه: شرکت هیولاها || اینجا از جیغ، برق تولید می‌کنند!

کتاب تخیلی نوجوانه شرکت هیولاها (24)

همۀ بچه‌ها فکر می‌کنند وقتی‌که هوا تاریک می‌شود و به رختخواب می‌روند، هیولاها از پشت درهای کمد اتاقشان آن‌ها را دید می‌زنند. ولی بچه‌ها نمی‌دانند که در آن وقت شب آن‌ها سر کار خودشان هستند. هیولاها درهای کمد بچه‌ها را باز می‌کنند و وارد اتاقشان می‌شوند

بخوانید