در روزگاران قدیم و در سرزمینی دور، مرد ثروتمندی به نام «اردشیر خان» با داشتن سه فرزند دختر، در حسرت پسری میسوخت. فرزند چهارم او که به دنیا آمد، بازهم دختر بود. اردشیر خان چنان خشمگین و عصبانی گشت که قسم خورد تا هنگامیکه نفس میکشد، روی دخترش را نبیند.
بخوانیدداستان مصور نوجوان
قصه کودکانه هری پاتر و سنگ جادو
خانوادهی آقای «دورسای» در انگلستان زندگی میکردند. آنها تنها یک فرزند به نام «دادلی» داشتند که بسیار شیطان و جیغجیغو بود. خانوادهی دورسای از جادوگری و افسون اصلاً خوششان نمیآمد و هیچ صحبتی دربارهی این مسائل نمیکردند.
بخوانیدقصه کودکانه فانتزی هری پاتر و جاروی پرنده
هری پاتر در دنیایی زندگی میکرد که سحر و جادو از کارهای معمولی به حساب میآمد. پدر و مادر هری پاتر هم جادوگر بودند و از جادو برای کمک به دیگران در انجام کارهای خوب استفاده میکردند.
بخوانیدقصه فانتزی نوجوانان: هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر، پسربچهی بسیار عجیبی بود. از یکسو از تعطیلات متنفر بود و از سوی دیگر دوست داشت، تکالیف مدرسهاش را انجام دهد؛ اما او به خاطر اینکه خاله و شوهرخالهاش از جادوگری نفرت داشتند، ناچار بود مخفیانه در نیمههای شب تکالیفش را انجام دهد.
بخوانیدزندگینامه امام حسن مجتبی علیه السلام برای کودکان و نوجوانان
با تولد امام حسن علیهالسلام، وعدۀ خداوند در سوره کوثر آشکار گردید و آنان که پیامبر را بدون نسل میخواندند دریافتند که اشتباه کردهاند. با ولادت امام حسن علیهالسلام ولایت و امامت شکل تازهای به خود گرفت و سلسلۀ امامت بهوسیلۀ ولایت امام حسن علیهالسلام ادامه پیدا کرد.
بخوانید