سالها پیش، مردی بود به نام فردریک که زنی به اسم کاترین داشت. آنها تازه عروسی کرده بودند. یک روز فردریک به کاترین گفت: «من برای کار به کشتزار میروم. وقتیکه برمیگردم خيلي گرسنه خواهم بود. بهتر است یک غذای خوب و یک تنگ آبجو برایم حاضر کنی.»
بخوانیددنیای نوجوانان
قصه های برادران گریم: دوازده شاهزاده خانم / سلحشور پیر و راز شاهزاده ها
روزی روزگاری، پادشاهی بود که دوازده دختر داشت. این دوازده دختر روی دوازده تختخواب کوچک میخوابیدند و تمام تختخوابها در یک اتاق بود. شبها، وقتیکه شاهزاده خانمها به اتاقخواب میرفتند پیشخدمتها در اتاق را به رویشان قفل میکردند
بخوانیدقصه های برادران گریم: ملکه زنبور / در جستجوی خوشبختی
روزی بود، روزگاری بود، دو شاهزاده بودند که میخواستند بدانند «خوشبختی» چیست و آدم خوشبخت کیست، ازاینروی از یار و دیار دست شستند و در جستوجوی «خوشبختی» به جهانگردی پرداختند؛
بخوانیدمجموعه قصه های برادران گریم: ملکه زنبور و چند قصه دیگر / جلد 65 مجموعه قصه کتابهای طلائی
مجموعه قصه های برادران گریم ملکه زنبور جلد 65 مجموعه قصه کتابهای طلائی فهرست قصههای این مجموعه: 1- ملکه زنبور 2- دوازده شاهزاده خانم 3- فردریک و کاترین 4- در جستوجوی خوشبختی 5- برادر و خواهر
بخوانیدکریستف کلمب: داستان پرماجرای کشف قاره ی آمریکا / جلد 64 مجموعه کتابهای طلائی
هیچکس نمیدانست که بین ژاپن و جزیره پورتو سانتو چه واقع شده است؛ و وقتی کریستف کلمب نقشه میکشید و به اقیانوس خیره میشد، هوس میکرد این موضوع را بفهمد. کریستف کلمب میدانست و یا دستکم باور داشت که زمین گرد است.
بخوانید