روزی بود و روزگاری بود. یک روز صبح زود بزرگمهر، وزیر دانشمند خسرو انوشیروان به بارگاه خسرو رفت و کار مهمی در پیش بود.
بخوانیدقصههای مرزباننامه
قصه آموزندهی سه دزد حریص / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. سه نفر دزد بودند که باهم شریک شده بودند و در دزدیدن مال مردم باهم کمک میکردند و باهم میخوردند.
بخوانیدقصه آموزندهی الاغ سواددار / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز در زمان خسرو انوشیروان میان گروهی از مردم گفتگویی پیدا شد و باهم زدوخورد کردند.
بخوانیدقصه آموزندهی خرس حسود / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک شیر قویهیکل بود که بر جنگل پهناوریها حاکم بود و همه حیوانات زیر فرمان او بودند
بخوانیدقصه آموزندهی زشت و زیبا / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یکی از پادشاهان زمان قدیم رغبت زیادی به شکار داشت و هرچند روز یکبار با چند تن از نزدیکان به شکار میرفت.
بخوانید